گروه 99
الَّذِينَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ

آمار مطالب

کل مطالب : 24
کل نظرات : 4

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 2

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 3
باردید دیروز : 0
بازدید هفته : 9
بازدید ماه : 141
بازدید سال : 618
بازدید کلی : 70555

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ایرانی سلام و آدرس iranisalam.loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 9
بازدید ماه : 141
بازدید کل : 70555
تعداد مطالب : 24
تعداد نظرات : 4
تعداد آنلاین : 1



تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : ایرانی سلام
تاریخ : شنبه 2 بهمن 1389
نظرات

پس از شنیدن سخن آشپز، پادشاه با نخست وزیر در این مورد صحبت کرد.
نخست وزیر به پادشاه گفت : قربان، این آشپز هنوز عضو گروه 99 نیست!
اگر او به این گروه نپیوندد، نشانگر آن است که مرد خوشبینی است.

پادشاه با تعجب پرسید: گروه 99 چیست؟
نخست وزیر جواب داد: اگر می خواهید بدانید که گروه 99 چیست،
باید این کار را انجام دهید: یک کیسه با 99 سکه طلا در مقابل در خانه آشپز بگذارید.
به زودی خواهید فهمید که گروه 99 چیست!

پادشاه بر اساس حرف های نخست وزیر فرمان داد یک کیسه با 99 سکه طلا را در مقابل در خانه آشپز قرار دهند..
آشپز پس از انجام کارها به خانه باز گشت و در مقابل در کیسه را دید. با تعجب کیسه را به اتاق برد و باز کرد.
با دیدن سکه های طلایی ابتدا متعجب شد و سپس از شادی آشفته و شوریده گشت.
آشپز سکه های طلایی را روی میز گذاشت و آنها را شمرد. 99 سکه؟

آشپز فکر کرد اشتباهی رخ داده است. بارها طلاها را شمرد، ولی واقعاً 99 سکه بود!
او تعجب کرد که چرا تنها 99 سکه است و 100 سکه نیست!

فکر کرد که یک سکه دیگر کجاست و شروع به جستجوی سکه صدم کرد. اتاق ها و حتی حیاط را زیر و رو کرد،
اما خسته و کوفته و ناامید به این کار خاتمه داد!
آشپز بسیار دل شکسته شد و تصمیم گرفت از فردا بسیار تلاش کند تا یک سکه طلایی دیگر بدست آورد
و ثروت خود را هر چه زودتر به یکصد سکه طلا برساند.
تا دیروقت کار کرد. به همین دلیل صبح روز بعد دیرتر از خواب بیدار شد و از همسر و فرزندش انتقاد کرد
که چرا وی را بیدار نکرده اند! آشپز دیگر مانند گذشته خوشحال نبود و آواز هم نمی خواند،
او فقط تا حد توان کار می کرد!

پادشاه نمی دانست که چرا این کیسه چنین بلایی برسر آشپز آورده است و علت را از نخست وزیر پرسید.
نخست وزیر جواب داد: قربان، حالا این آشپز رسماً به عضویت گروه 99 درآمد!
اعضای گروه 99 چنین افرادی هستند: آنان زیاد دارند اما ...راضی نیستند


تعداد بازدید از این مطلب: 715
موضوعات مرتبط: داستان های زیبا , ,
|
امتیاز مطلب : 33
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








به وبلاگ من خوش آمدید من در نظر دارم تا توسط اين وبلاگ با شما عزيزان باشم . از شما هم تـقاضا دارم تا انتقــــادات ، پـــيشـنهادات خـود را بــرای هر چه بهتر کردن مطالب بيـــان کنيد . من سعـي میکنم همه مسائل اخــلاقي را رعـايت نموده تا وبلاگي محبوب داشـتــه باشم . اگر از وبلاگ من خوشتون آمد نظر بدهید در پايان هم از همه شما کمال تشکر را دارم .


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود